وعده ی دو سال

احساس میکنم در این ساعات پایانی شب جمعه روزگار روی خوشش را به تو نمایان کرده است. رنگ آرامش و خوشحالی را در وجنات تو مشاهده میکنم و و خوب میدانم که این همه تاثیر پذیرفته از تماس پرستار بیمارستان بوده است. و از این رو من هم خوشحالم چون امشبی را که تو  با خیال راحت چشمانت را روی هم می گذاری و بعد مدت ها به خوابی عمیق و رویایی فرو می روی  هیمای کوچک تو دیدگانش را از خوابی ژرف و عمیق باز می کند و تو انتظار روزی که هیمایت را در آغوش گرفته و به خانه بیاوری و در گهواره سفیدچوبی اش  در میان لحاف گرم و نرم زیبایش بخوابانی پلکهایت را روی هم می گذاری و از این رویا ی شیرین به خوابی عمیق فرو می روی.  و این چنین شد که تو بعد مدت ها سکوت و بی خبری در میان ذهن و قلبم سرک کشیدی تا منه بی تاب بی قرار را با این خبر خرسند کنی. اری من از همان روز که تو بی خبر رفتی و غیبتت طولانی شد دل آشوب شدم . حس درونی مرا نهیب میزد که حادثه ناگوار و تلخی برایتان روی داده که شما را اینچنین غمگین و مضطرب در سالن وهم انگیز و نیمه تاریک بیمارستان در ذهنم متصور می شدم . و من مضطرب تر و پریشان تر  از تو دست به دامان خدا می بردم و برایت دعا می خواندم و آرزوی سلامتی می کردم ولی چه میشد کرد که دل بی تاب من آرام نمی گرفت و افکار شوم به ذهنم هجوم می اورد و قلبم متاثر از این افکار به تپش در می امد و نگاه مضطربم  چنگ به عقربه ها وعده ی دو سال...ادامه مطلب

دنیا خیلی کوچیکه 

روزهاش و نمیشه حتی توی همون روزی که هستی حدس بزنی 

اما تا دلت بخواد شبهاش مثل هم ، از خود دم غرووووبش تا سپیده 

کل شب و میشه حتی از مدتها قبل برنامه ریزی کرد . 

مثلا امشب قرار درغم فراق دوباره اش قبل از خواب ، توی تختم بهش فکر کنم .....

اینقدر فکر کنم که وقتی صبح با صدای دلنشینش از خواب بیدار بشم 

یعنی میشه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

برچسب‌ها: فراق , عشق , خیال , خاطره , درد

وعده ی دو سال...

چقدر این روزهای بی خبر از تو داره سخت میگذره  

وعده ی دو سال...

اخر از بوي تو عطري خواهم ساخت 

از تنت

موي سياهت 

 ان خم ابرووويت 

بعد از ان عطر تورا بر همه دنيا خواهم زد

همه را مست كنم از بويش

همه مدهوش

و گرفتار شوند بر بويش

اخر از بوي تو عطري خواهم ساخت 

برچسب‌ها: عطر , پرفيومر , perfumer , بو , رايحه

وعده ی دو سال...

آی عشق ، آی عشق 

چهره ی ابیت چرا پیدا نیست  

وعده ی دو سال...

شب هنگام است و من سخت خسته ام از این روزهای بی تو  چند ساعتی از غروووب گذشته ، فنجان چای کهنه دمم روی میز کنار دستی که حال ندارد انرا بردارد و در گلویی ریزد که خشک از فریاد زدن اسمت در تنهایی شده میدانم این ماجرا تا خود صبح خواهد کشید و با بالا امدن خورشید تمام غمهای نهفته ی من نیز یر بر خواهد داشت  نمیدانم چند ساعت یا شاید چند دقیقه ای بتوانم بخوابم  "ه " اری شاید در رویا به دیدنت مشرف گردم . نه میترسم کابوس از دست دادنت بیدارم کند  امشب هم میگذرد بدون انکه من صورتم از گرمی دستانت رنگ بگیرد  برچسب‌ها: شب_من , مرد_تنهای_شب , عشق , قلندر_بیدار وعده ی دو سال...ادامه مطلب

وعده ی دو سال...

چند روزيست كه رخ زيباي يار را نديدم 

                                            مدتيست از صداي دلنوازش نشدم مست 

يارمان چند روزي كه كار داره ، دستش بنده و نيست ، كه اي كاش اون بند پاره بشه كه دست عشق جان من و بند كرده 

دلبرا كي ميشود دستم به دستت باشد و رخ در رخت ،با نگاهم بر كشم كل جمالت را نظاره ، از سر موي كمندت تا نوك انگشت پايت ، سير و سيرابم كني از شهد شيرين لبت  ، از نور گيراي چشمان درشت و عاشق كشت 

برچسب‌ها: دلنوشته , عشق , دل_تنگ , سياه_مشق

وعده ی دو سال...

ناقوس ها برای که به صدا در آمده اند

وقتی این وقت هرز تلف شده هرگز،باز نمی گردد،بار

انتظار کال بی سرانجام در ویرانه های این پل مخوف به زنجیر کشیده است مرا

و تو چه‌میدانی که 

هرم آفتاب سوزان برده است سوی چشمانم را

در عبور از خیابان های شرجی صائب

و بوق ممتد ماشین ها در گذر از دیدگان برق اسا 

انفجاری تکراریست

انتظاری اجباریست

برچسب‌ها: انتظار , پل مخروبه

وعده ی دو سال...

دل غمزده ام فرصت پرواز نداشت

جغد شومی شده بود و میلی به آواز نداشت

  مثل‌ شمع در حصار تن خود جان می داد

کوه غم بود که هیچ قدرت آوار نداشت

وعده ی دو سال...